| نقد نمایش « زادروز زار »
| کارگردان: حمید عبدالحسینی
| « توهمات یک کپیکار ناشی »
| نویسنده: علیرضا درشتینژاد
| نمره ارزشیابی: بیارزش
هنرمند خوب دزدی میکند و هنرمند بد کپی میکند.
— پیکاسو
نسبت دادن این نقل و قول مشهور پیکاسو به نمایش مضحک «زادروز زار»، بدون شک گناهی نابخشودنی است. ولیکن خیالی نیست گناهش برگردن من، اگر این جمله بتواند کمی جناب کارگردان را از خواب خوش زمستانیاش بیدار کند. (البته اگر خودش را به خواب نزده باشد) اینکه یک کارگردان تیکهای از هر نمایشی که دیده را عینا کپی کند و بی آنکه این کپی به اثرش بیاید آنرا به زور در دل اثرش بچپاند. چیزی جز خام دستی و خام خیالی وی نیست.
به راستی که نسبت رنگ زرد با فضا و اتمسفر این اثر چیست؟ آیا جز این است که کارگردان این استفاده از رنگ زرد را عینا از روی نمایش طناب، ساخته نصیر ملکی جو کپی کرده بیآنکه ربطی به فضا و اتمسفر اثرش داشته باشد؟
آیا این دویدنهای بیمورد به دور مبل و استفراغ در چهارگوشۀ خانه، نامشان میزانسن است؟ یا احضار روح در انتهای یک اثر رئالیستی آنرا تبدیل به رئالیسم جادویی میکند؟ قضیه وقتی به فاجعهای اعلا مبدل میشود که کارگردان مدعی میشود، اثرش ابزورد است. به راستی که خنده دار است. که کارگردان نه ذات ابزورد شناخته و نه ذات اثر خودش را، به همین دلیل است که اثرش تماما گیج و گنگ است. رنگ و دکورش را از یکی کپی کرده و خط داستانی اش را از کس دیگر، اسمهارا فرنگی کرده تا از زیر سانسور ارشاد در رود و به اصطلاح تیکه های سیاسی بیندازد تا از تشویق عشاق شعار بینصیب نماند. دست اخر هم با خودکشی کارکتر اصلی اش، خیال کند که اثری ابزورد روانۀ صحنه کرده است.
البته اینکه هنرمندی برای پیشبرد بهتر اثرش از دیگر آثار مطرح وام بگیرد یا از آنان دزدی کند اشکالی ندارد، به شرط آنکه اثر اولیه را از ان خود کند. برای مثال وقتی «استنلی کوبریک» فقید تابلوی نقاشی حیاط زندان ونگوگ کبیر را عینا در فیلم پرتقال کوکیاش بازنمایی میکند. کسی نمیتواند به او تهمت کپی کار بودن بزند. زیرا که کوبریک از پیش مقدمۀ این تصویر را در ذهن مخاطب چیده، کوبریک از پیش زندانی ساخته که حیاطش می بایست اینگونه باشد. نه اینکه بدون فکر فقط نقاشی ونگوگ را در دل اثرش چپانده باشد.
کارگردان زادروز زار نیز نیازمند مطالعه بیشتر است. باید بیشتر ببیند و بیشتر بخواند. تا بتواند دزد خوبی بشود. ( نه یک کپی کار ناشی باقی بماند)