| « شــرِّ بیحضور؛ فرمِ بیبدن »
| نقد فیلم « پـیرپسـر »
| نویسنده: عرفان گـرگیـن
| نمره ارزشیابی: 0 از 4
فیلم «پیرپسر» ساختهی اکتای براهنی از آن دسته فیلمهایی است که در سالهای اخیر کمتر در سینمای ایران دیدهایم؛ فیلمی که از دل قصههای اجتماعی کلیشهای بیرون میآید و تلاش میکند جهانی سنگین، تراژیک و غیرعاطفی را روایت کند. فیلم جسارت آن را دارد که در زمانی که بسیاری از آثار سینمای ایران با فرمولهای تکراری ساخته میشوند، قدمی به سوی یک تجربهی متفاوت بردارد. اما همین تفاوت و جسارت، گاهی در پرداخت شخصیتها و فرم فیلم ناقص و ناکامل باقی میماند. پیرپسر میخواهد مخاطبش را به دل یک فروپاشی خانوادگی ببرد، اما بیش از آنکه او را درگیر تجربهی حسی کند، صرفاً او را در جایگاه یک ناظر نگه میدارد.
در مرکز داستان، پدری قرار دارد که با خشونت و تحقیر، خانواده را در قفسی از بیمعنایی و خشم گرفتار کرده است. پدر فیلم نه فقط زشت و بدچهره است، که رفتارش نیز بیادبانه، زورگو، عصبانی و عصیانگر است. در نگاهش هیچ تردیدی وجود ندارد؛ کنش ها واکنشها به او عمدتاً گفتاریاند، نه جسمانی. از همان ابتدا برای تماشاگر یک تیپ شرور است. مردی که بدون ظرافت، با فریادها،نوع نگاهها و سکوتهای سنگین و تحقیرهای مداومش دیگران را له میکند.

همین ویژگی باعث میشود که از همان دقایق اول، ما بدانیم با چه کسی طرفیم و چه مسیری در پیش است. اما همین هم تبدیل به یک نقص میشود: شرّ پدر چیزی نیست که از دل فضا و ریتم و بدنها بجوشد و در دل ما بنشیند، بلکه چیزی است که به ما نشان داده میشود. شر او بیشتر یک نقش است تا یک حضور. ما هرگز نمیتوانیم با آن زندگی کنیم؛ تنها میتوانیم آن را ببینیم.
در برابر او، دو پسر قرار دارند. یکی ساکت، محجوب و منفعل و دیگری شخصیت برون گرا که قرابت هایی با پدرش دارد. علی با بازی حامد بهداد در روایت به عنوان کتابفروش و علاقهمند به ادبیات معرفی میشود، اما هیچ نشانی از این علاقه در کنش و نگاه و بدنش دیده نمیشود. او نه در رفتار و نه در گفتار، تصویری از یک فرد اهل کتاب و اندیشه ندارد؛ شخصیتش تنها در دیالوگها ترسیم میشود، بیآنکه در بازی یا میزانسن و حتی سکانسها نمود عینی داشته باشد. پسر دیگر،رضا (محمد ولیزادگان) فردی با منطق تجاری که سعی در فروش خانه دارد، او هم قربانی یک روایت اخلاقی کلیشهای است.
فیلم در فرم هم همین مشکل را دارد. قاببندیها مرتباند، متقارناند و با دقت چیده شدهاند. اما این دقت، به جای آنکه تنش را منتقل کند، بیشتر تزئینی باقی میماند. در خانهای که قرار است زندان باشد، نورپردازی همسو با شخصیت غلام باستانی، پدر خانواده، است؛ نوری که بیش از حد آرام و متعادل است و هیچ تضادی با خشونت شخصیت ندارد. همین تناقض باعث میشود تا پدر، با وجود بدی و زشتی ذاتیاش، همچنان در فضایی آرام و بیتنش دیده شود.
به همین دلیل، نور و قاب، بهجای آنکه شر را از درون صحنه جاری کنند، بیشتر در سطح میمانند. خشونت پدر در بدن او هست، اما در فضا نیست. دیوارها و سکوتها آنقدر سنگین نمیشوند که ما احساس کنیم در خانهای که او ساخته زندگی میکنیم. دوربین از ما فاصله میگیرد، در موقعیت بیطرف ایستاده، و حتی در اوج درگیریها، جسارت آن را ندارد که از قابهای مرتب و ایستایش فراتر برود. همین باعث میشود تا ما تنها شاهد باشیم، نه همراه.
ریتم فیلم کند و طولانی است، اما خستهکننده نیست. این شاید یکی از نقاط قوت آن باشد؛ فیلم توانسته طولانی بودنش را بدون از دست دادن مخاطب پیش ببرد. اما آیا همین کافی است؟ آیا این ریتم کند ما را درگیر تجربهای حسی میکند؟ نه. بیشتر انگار در حال ثبت کردن موقعیتهای تلخ و کشدار هستیم، بدون آنکه بدن و نگاه ما با آنها هماهنگ شود. خشونتها و تحقیرها بیشتر از آنکه حس شوند، دیده میشوند. و این، شکست اصلی فرم فیلم است. فرم فیلم بدن ندارد. بدن شخصیتها جدا از قابها و نور و ریتم زندگی میکنند، و ما هیچگاه با آنها یکی نمیشویم.

پدر در روایت قربانی یک تیپسازی شده است. نه مثل جک تورنس در درخشش کوبریک، حضوری که به تدریج در فضا رسوخ میکند و هر گوشه را با سنگینیاش پر میکند. نه مثل شب شکارچی که شر درنگاه و آواز شخصیت لوتون جریان دارد. در اینجا، شر تنها در دیالوگها و ظاهر پدر جاریست؛ ما از همان اول میدانیم که او شرور است، و فیلم چیز تازهای از او کشف نمیکند. همین باعث میشود که ما، از همان ابتدای فیلم، بهجای پرسش دربارهی او، فقط منتظر پایان باشیم. ما از او میترسیم، اما نمیتوانیم عمق او را حس کنیم. او بیش از حد بیرونی است.
با این همه، «پیرپسر» فیلمی مهم در سینمای امروز ایران است. چون جسارت آن را دارد که متفاوت باشد. جسارت آن را دارد که ضدقهرمان خلق کند. جسارت آن را دارد که خانهای خفه و زخمخورده بسازد. جسارت آن را دارد که تماشاگرش را در مسیری متفاوت از مسیرهای دمدستی اجتماعی قرار دهد. و همین ویژگی است که آن را از بسیاری از فیلمهای همنسلش متمایز میکند. فیلمی که از تکرار میگریزد، حتی اگر خودش گرفتار نقصهای تازهای شود.
«پیرپسر» فیلمی است که میخواهد جهان خودش را بسازد. اما این جهان بیش از حد ساختگی است. فیلم تلاش میکند چیزی سنگین، روانپریش و ضدقهرمانانه باشد ولی اما چون بدنمند نیست، حس ندارد، و تنش را با ما قسمت نمیکند و شر در آن تنها یک نقش است، قابها و نور و صدا، بهجای آنکه ما را درون خانه خفه کنند، تنها آن را برایمان نشان میدهند.
و همین فاصله است که باعث میشود ما تنها ببینیم، اما نلرزیم شر در آن بهجای اینکه از دل فضا بجوشد، صرفاً «ایفای نقش» میکند. ما با شر مواجه نمیشویم، فقط در حال تماشای او هستیم. با این همه، فیلمی که بتواند ما را وادار کند دوباره دربارهی تجربهی دیدن و بودن در سینما فکر کنیم، فیلم مهمی است. پیرپسر کامل نیست. اما خطر کرده. و همین خطر، امروز در سینمای ما کمیاب است.