| « در دروازههای گزار »
| نقد فیلم « زنِ سال »
| نویسنده: آریاباقـری
| نمره ارزشیابی: ½⭐️⭐️(2.5 از 4)
«زن سال» نقد «زنِ امروز» است. پس در نخستین گام اثری است در عین لفافههای کمیکش جدی و نقاد. کمدیاش بر نگاه نقادش غالب نمیشود، بلکه با تغدیه از تفکری سنتی به نبرد با تفکرات مدرن عصر جدید میرود و همین زمینهساز روابط چندگفتمانی و انتقادیِ کمیک میشود.
پرترهای که فیلم قاب میگیرد سمت حریم خانواده است و در ساختاری که همه چیز علیه این حریم میشود، کشمکش بوجود میآید. فیلم داستان عشقی ساده و زمینی و شهریِ سام با تریسی است. مردی که گزارشگر مسابقات ورزشی است و دختر نازپرورده یک دیپلمات که پشت رادیو و رسانههای خبری-سیاسی دانسته و ندانسته راجع همه چیز و همهکس حرف میزند و اظهار فضل میکند، بااینحال بعنوان زنی فعال در عرصه اجتماع و سیاست شناخته میشود.
آشنایی این دو نیز در استادیوم کمیک و طناز است، و همچنین معاشقه و عاشقیکردنهایشان. بماند که در مساله معاشقه، فیلم بقدری دقیق و هوشیار برخورد میکند که هم همهچیز را در کنتراستی بصری نشان میدهد. یعنی هم نشان میدهد و هم از نشان دادن فرار میکند. اینچنین هم رابطهشان را کارآمد نشان میدهد هم ناکارآمد. چرا که هردو در دنیا و دو جهان دیگرند و همسان و یکسویهای ندارند – بااینحال عاشق همند.

فیلم در پرداخت این رابطه عاشقانه خوب و مقنع است. و این هوش کارگردانی و مدیریت ماجراست. فیلم بجای بهره از مدالیتههای الگوبرداری، به نقد الگوهای جامعه میپردازد. حکایت زنی موفق، مهم و مشهور و مدبّر درسطح جامعه و مطبوعات ولی در خانه و آشیانه زنی ضعیف، ناکافی، نالایق، بیدرایت و کفایت است. استفاده بجای کارگردان از زوج کاترین هپبورن و اسپنسر تریسی – زوجی که یکسال از آشنایی و وصالشان میگذرد – خود زمینه فهم بهتر روابط و ساخت و پرداخت بهتر شیمی میان زن و مرد را میدهد.
این دو اینقدر باهم متین و پرمهر و راحتند که به آنی برای مخاطب و با یک گشت و گذار، زن و شوهر میشوند و مخاطب مطمئن از اینکه آنان زوج شدهاند و دیگر زمان عاشقی کردنهایشان گذشته، وارد قصه میشود. هرچند پرده اول را همین موضوع دچار دریغی دیرهنگام در منطق دراماتیک میکند اما فيلم همین که به آرامی از ازدواج این دو، به عدمتفاهمهایشان در تفاوت و تباین دو خط فکری مختلف، در پرده دوم رونمایی میکند، فیلم بر مدار صحیح و درستش میفتد.
زن سال، فیلم شیرینی است، هرچند موضعمند، مسالهمحور، سفارشی و متوسط است اما کارگردانیِ خوب و درخور جرج استیونس یک پا فراتر از موازین روایت گذاشته و با درکی درست از روابط در آن دوره، با سلسله داستانهایی که در فیلم تعریف میکند، به یکسری از بحث و چالشها بصورت سینماتیک میپردازد. و زیست خودرا در مسائل زناشویی، با مخاطب سهیم میشود، بیآنکه اسیر تمایلات نفسانی شود.
فیلم از ساخت راه و رسم سیاسی و تشریفاتیِ آن عاجز است الا مگر به نشانهای و تمهیدی فراتر نمیرود. فیلمنامه نویس بدرستی میداند از چه زاویه و جایگاهی به سوژه خود نگاهی بیندازد. از این حیث فیلم هم در زمینه فیلمنامه و هم در زمینه کارگردانی، مستعد و مستقل است. هردو بصورت خودبنیاد، خودبسته و متین در جایگاه خود محکم میایستند. آن زمان که جهان درگیر جنگ جهانی دوم بوده، فیلم در زمره زیرژانرهای اسکیپیسم، بار دیگر از واقعیت روزمره جهان پیرامونی خود فرار میکند، و پا به عرصه جهانی کمیک، سبک و روان و شادمانی میگذارد که انشقاقی کامل با جهان دارد.
فیلمی که بوی خانواده میدهد آنهم در گذاری دلچسب و دلنشین از سیر سنت به مدرنیته. فیلم در دروازههای گزار – در زبان فارسی به عنوان یک پسوند به کار میرود و نشاندهنده انجام دادن، ادا کردن، یا به جا آوردن چیزی است – میایستد. فیلم بر آستانۀ این انتخاب که چه باشد و چه مسیری را به پیماید درنگ میکند تا بتواند بهترین انتخاب را با مخاطب خود، به همراه شخصیت هایش بگیرد. در انتظاری که تعلیق میآفریند، مواضع دو قطب از سنت و مدرنیته را به موازنۀ خواست هرکدام از کاراکترها مشخص میکند. دیگر این فیلمساز داستان نیست که شعارش را در دهان شخصیتها میگذارد، بلکه این کاراکترها هستند که با فیلمنامۀ فرازمند و فرایندمحورِ اثر، بایستی تصمیم بگیرند که کدامین سمت بایستند.
داستان، بدرستی به مقوله برتری حقوق زنان و مردان میپردازد که گاه سبب فروپاشی ازدواج و خانواده میشود. از این حیث، «زن سال» فیلمی سفارشی و مذهبی است که در راستای ارزشهای خانواده پیراسته شده در کلیسا بار دیگر به ارزشهای فطری و آیینی خود پی میبرد.

اینکه آیا همه چیز به موفقیت، جهانی شدن، شهره آفاق گشتن و زنِ سالشدن میارزد یا نه؟ پس فیلم در سیر خودشناسی شخصیت، سفری از بطلان به رستگاری را نیز در خود میپیماید. سکانس بسیار خوب کلیسا و تجدید فراش پدر تریسی که بدرستی از ازدواج زن و مردی دیگر، فیلم برش میزند تا شخصیت زن اصلیاش را در کلوزآپ، به مرحله فهم درست زندگی و شکل صحیح روابط برساند. استیونس با دست گذاشتن روی نظریه پر طرفدار آن روزها – فمینیسم – کمدی میآفریند. و از دل کمدی معضلاتی را مطرح میکند.
مثلا زمانیکه تریسی، بعنوان زن سال انتخاب شده و دعوت به یک مراسم است، حاضر است یک کودک غریب را – که به فرزندخواندگی قبول کرده تنها برای فخرفروشی در مطبوعات و شهرت کاذبش – تنها بگذارد. اینجاست که درام فیلمنامه به اوج خود میرسد. اینکه آیا زن سال، زن است و زنیت دارد یا نه؟ پرسشی مهم که استیونس با همین سوال بعنوان پرسشی نهفته در تم، اثرش را قبض و بسط میدهد.
زنی که تمامی مردان و زنان جامعه از او راضیاند و اورا الگو گرفتهاند، اما همسر خودش در خانه از او راضی نیست. پس مشکل کجاست؟ جامعه و جمعیت متکثر درست میگویند یا شوهر منفرد او که در خانه روی دیگر او را میبیند؟ روی دیگر سایه اورا… رویی که پرسونا ندارد. دوربین بدرستی پشت شوهر را میگیرد و با شخصیتسازی دقیقش از همان آغاز تکلیف ما و نسبت ما را با شخصیتهای اصلی و فرعی به سادگی و ظرافت – و نه آسانی – تبیین میکند. از نقصهای فیلم اگر بگوییم، فیلم در پرده پایانی و پس از اظهار پشیمانی تریسی و اعلام شوهریدوستی به سام، پس از آن سکانس عالی ابراز محبت کمیکی در آشپزخانه، بیکلام و با زبان تصویر، انجام میدهد؛ خیلی زودتر از موعد لازمهاش تمام میشود.
هرچند با دالها مقنع و لازم پیش میرود و سکانس پایانیاش شرط لازم برای پایان دارد اما شرط کافی ندارد. به یاد بیاورید که منشی همهکاره تریسی – با بازی بسیار خوب و پذیرفتنی هیپورن- به خانه میآید و بار دیگر به شوهر او ناخواسته به چشم یک نخودی، یک مستخدم نگاه میکند. زن دلش نمیخواهد دیگر سر کار باشد. اظهار پشیمانی اش را هم کرده است. حال نوبت مرد، سام، است که برای حفظ حریم از آشیانه و خانواده اش عملگرایی خودرا نشان دهد.
برای همین ما میبینیم که منشی اورا از در پشتی آشپزخانه با اردنگی بیرون میکند و بطری شامپایناش را در سرش خرد میکند. ترتیل و ترتیب دلالتها عالی است اما همچنان یک چیزی کم است. اینجا مشکل از پرده اول در فیلمنامه و سکانس پایانی فیلم در کارگردانی است. یعنی فیلمنامه در پرده آغازین، بایستی کنش و تاثیر مرد منشی را بیشتر و بهتر نشان میداد تا منشی نیز بهتر روی اعصاب مخاطب برود – یک نقص در فیلمنامه – و در کارگردانی نیز، سکانس پایانی بایستی با دو نمای بسته و یک نمای باز از تصویر دو صورت زن و شوهر، این حس را به مخاطب منتقل کند که زن به مردش فرمان حفاظت از حریم میدهد و مرد برای حفظ حریم خصوصیاش دیگران را توبیخ و تنبیه میکند – یک نقص در کارگردانی -.

چون این دو سه نمای به ظاهر ساده ولی به باطن مهم و جدی را ندارد، حس میکنیم که پرده پایانی فیلم برایمان کافی نبوده است. و ظن اینکه فیلم سفارشی و مساله محور بوده بیشتر میشود چون چنین میبینیم که فیلم به محض رسیدن محبت زن و مرد، به آنی تمام میشود. درحالیکه این رویه در فیلمنامه کافی است ولی کارگردانی از پسش بر نیامده است.
همین میشود که «زن سال» بدل به فیلمی خوب، دلچسب و مطبوع میشود. فیلمی که در بنمایه خود گویی درس زندگی میدهد که گویی در زندگی آدمی هیچ رجحانی بالاتر از زندگی شخصی – و خانواده او – وجود ندارد. اما پرنقص و ضعفی میشود که هم از مشکل ریتم گاه رنج میبرد و هم از ناهمخوانی و ناهماهنگیِ فیلمنامه و کارگردانی در دو جنبه مختلف دچار تزلزل میشود.
این مساله ناخواسته خدشه بر منطق دراماتیک وارد میکند و جهان زیستی شخصیت ها را در قبل و بعد ازدواج نامعین و سردرگم میسازد و سبب میشود گاه این حس به ما دست دهد که فیلم چیزی جز دوئتِ عالی سام و تریسی، کاترین هپبورن و اسپنسر تریسی، چیز دیگری نیست – درحالیکه هست. پس هرآن چیزی که به داستان و فضاسازی فیلم مربوط میشود مستقل و مقطوع و تافته جدابافته [ناخودآگاه] حس میشود.