لطفا شکیبا باشید ...
صفحه اصلی > ضد یادداشت > نقد > : علیه تماشا و تماشاگر | ضد یادداشتی پیرپسر

علیه تماشا و تماشاگر | ضد یادداشتی پیرپسر

| «علیه تماشا و تماشاگر»
| ضدیادداشتی بر «پیرپسر»
| نویسنده: نیما داداش پور
| نمره ارزشیابی: 0 از 4

«پیرپسر»، پیش از آنکه بر تصویر سینمایی، قصه گویی دراماتیک و ساختار روایی صحیح استوار باشد، بر تبلیغات افراطی در شبکه اجتماعی و سرریزِ نظرات شخصی بدون چارچوب تحلیلی، موج سواری کرده است. گویا هر مخاطبی اعم از شهروند عادی و مقامات رسمی خود را منتقدی می‌پندارند که باید فیلم را بکوبد یا تحسین کند. تکلیف گروه اول در بدترین حالت واکنش احساسی است که به آن برچسب نقد زده شده است و خاستگاه گروه دوم طبق قاعده کلی، جهت‌دار و در راستای توجیه و پوشش عمل دیگری به کار می‌رود.
اما درباره گروه اول باید بیشتر صحبت کرد. چه بسا باید آسیب شناسی کرد که چرا اثری سراسر تهی در سیر داستان گویی و شخصیت پردازی مخاطب را همراه می‌کند؟ آیا اصلاً این شخصیت‌ها و سیر قصه مخاطب را همراه می‌کند؟ یعنی مخاطب آگاهانه از پس تعامل و نسبتی که با کاراکترها برقرار کرده است، درد و فقدان آنان را لمس می‌کند؟ بیاییم برای رسیدن به پاسخ این سوالات در ابتدا از سیر داستان بگوییم.
مسیر فیلم خیلی سریع با خام دستی در دیالوگ نویسی و جای دوربین فیلم‌ساز مشخص می‌شود، یعنی ذهن جستجوگر مخاطب در زمانی کوتاه پدرکشتگی و نفرت بین اعضای خانواده را تشخیص می‌دهد. لذا این شکاف باعث می‌شود مخاطب جلوتر از روایت قرار گیرد و همچنین سراغ پیش بینی و حدس برود. در حالی که اثر می‌بایست مدام مخاطب را در فرایند قصه شریک کند تا عناصر روایی و مفروضات جهان داستانی بتوانند بار درام را تقویت کنند. اما فیلم به‌جای ایجاد درگیری تدریجی از قِبل روابط شخصیت‌ها  اطلاعات کلیدی داستان سرراست تحویل‌مان می‌دهد.
در این اثنا، بررسی یک کج فهمی در تشخیص و شناخت روابط در «پیرپسر» حائز اهمیت است. موضوع اینجاست که مخاطب طرفدار اثر، این پرسش را مطرح نمی‌کند که چرا خانواده باستانی در این مقطع کنونی قرار دارد. چون اثر همه چیز را در گذشته پنهان می‌کند، مخاطب نیز از یاد می‌برد، پرسش کند!
حال رابطه پدر با فرزندانش از شروع داستان معیوب و پرخاشگرانه است، یعنی راه گفتگو بین آنها مخدوش است. در این رابطه چه گذشته است که پدر انقدر از خودراضی و زورگو شده؟ و پرسش مهم‌تر، چگونه علی و رضا در طول این سالها از یوغ سلطه‌ی او خارج نشدند؟ پس می‌توان گفت، قالب روابط در خانواده باستانی پیشینی‌اند و اثر بسیاری از چرایی‌ها را نه در تصویر و شخصیت پردازی بلکه در کلام آن هم به شکل مبتدیانه‌ای برملا می‌کند. باید گفت، غافلگیری هم رندی و هوشمندی خود را می‌طلبد و این‌گونه بی‌قاعده نیست.
بنابراین سیر داستان باید تنش بسازند، فرایند کشف را ممکن کند، همدلی بیافریند، شخصیت را متحول کند و در آخر به یک نقطه‌ی دراماتیک برآمده از مسیر نام برده منتهی شود. «آیا پیرپسر» اصلاً برای مخاطب همچنین ارزشی قائل است؟! اثر درواقع مجموعه صحنه‌هایی است که مدام تکرار می‌شود. شخصیت‌ها متحول نمی‌شوند، حتی موقعیت‌ها نیز عمدتاً یکسان است. اگر صحنه آغازین فیلم (گفتگوی کوتاه پدر و پسران) را در کنار ابتدای سکانس پلان نهایی قرار دهیم، شخصیت‌ها ثابت هستند فقط داستان چند صباحی بدون سیر دراماتیک جلو رفته است.

اما شخصیت‌ها چه نقشی دارند؟ آیا شخصیتی در فیلم وجود دارد که مخاطب هم‌گام با او در قصه جلو بیاید؟
در بین طرفداران اثر، غلام و علی با دسته‌بندی‌های نمادین نمود بیشتری پیدا کرده‌اند؛ به‌خصوص غلام با بازی حسن پورشیرازی، که حتی مخالفان اثر، با وجود واقف بودن به ضعف‌های فیلم، بازی او را منفک از شخصیت می‌دانند. البته این نگاه هم جداگانه قابل تحلیل است زیرا بازیگری خود بخشی از شخصیت پردازی است، پس نمی‌تواند از کاراکتر جدا شود. اصلاً چرا غلام باستانی برای مخاطب جذاب است؟ او که پر از خصایص اخلاقی و رفتاری است، پس به چه علت برای مخاطب جذاب است؟ به این پرسش می‌توان چند پاسخ داد. یک نقش متفاوت بازیگر و تبلیغات گسترده از زمان جشنواره فجر و آن نگاه‌های ذوق زده است. دو؛ جسارت فیلم در بیان مواردی است که در سینمای ایران پس از انقلاب مسبوق به سابقه نبوده است. و سه که در زیرمتن اثر نهفته است؛ علاقه پنهان فیلم‌ساز به کاراکتر غلام باستانی است. چطور امکان دارد همچین آدمی با این شیوه زندگی، در اوج خماری، مچ دو جوان را در جدل فیزیکی بخواباند؟! به علاوه تعداد نماهای بسته غلام به نسبت علی و رضا بسیار بیشتر است. هیکل درشت پورشیرازی خواه ناخواه چشم مخاطب تحت تاثیر قرار می‌دهد.
در نتیجه علاقه یا پذیرفتن غلام باستانی از شخصیت او نیست که اگر هم بود کاراکتر نیاز درونی‌ای ندارد، در واقع یک میل بیرونی تکرار شونده دارد که معلوم نیست خواستگاه‌اش کجا بوده است!
شخصیت حامد بهداد ظاهراً وجه خوب داستان را دارد اما در حقیقت ویژگی‌های مشترکی با وجه بد قصه یعنی غلام دارد. اگر بیشتر او را در تنهایی و خلوت‌اش می‌دیدیم و برایمان ملموس می‌شد چرا تنها راه نجات را در عشق می‎بیند، کاراکتر ذره ذره ساخته می‌شد. زیرا هدف و نیازش توامان بایکدیگر انگیزه غایی و انسانی او را به وجود می‌آورد که اتفاقاً در جهان کثیف فیلم مخاطب پذیرای آن بود. اما در عمل چه اتفاقی رقم می‌خورد؟ شما را به صحنه‌های کتاب‌فروشی ارجاع می‌دهم؛ مشت‌های به زور گره کرده، نگاه‌های رو به پایین که نشان از انفعال خودخواسته کاراکتر می‌دهد، چطور قرار است در ادامه آغازگر تحولی بنیادین در علی باشد؟!

برآیند آنچه گفته شد این است که «پیرپسر» نگاه تک ساحتی و رو به عقبی دارد که همه چیز را دستاویزی در جهت بروز امیال تاب نیاورده زندگی بر پرده سینما می‌بیند. اتفاقاً فیلم‌سازی که تاب واقعیت را ندارد نمی‌توان جهان فکری‌اش را درک کرد. در نتیجه وقتی فیلم‌سازی نخواهد تعاملی با مخاطب داشته باشد، اثرش پس زده می‌شود.

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید