| «دلاوری در دل بهشتی جهنمی»
| ضدیادداشتی بر فیلم «اتوبوس گمشده / ۲۰۲۵»
| کارگردان: پاول گرینگراس
| نویسندهٔ این متن: پـدرام روحـی
| نمرۀ ارزشیابی: ۲ از ۴ (☆☆)
فیلم «اتوبوس گمشده» بر اساس یکی از حوادث طبیعی مهلک به وقوع پیوسته در تاریخ آمریکا ساخته شده است. آتشسوزی کمپ ۲۰۱۸ در شهرستان بوت در شمال کالیفرنیا، یکی از مرگبارترین و مخربترین آتشسوزیهای جنگلی در تاریخ کالیفرنیا بود. این آتشسوزی صبح ۸ نوامبر ۲۰۱۸ آغاز شد، زمانی که بخشی از خط انتقال شرکت گاز و برق پاسیفیک (PG&E) که به خوبی نگهداری نشده بود، در دره فیدر ریور در اثر بادهای شدید فروریخت. این بادها به سرعت آتشسوزی کمپ را از میان مناطق و شهرهایی نظیر ماگالیا، دره بوت کریک و پارادایس عبور دادند و تا حد زیادی آنها را نابود کردند.
داستان فیلم قصهٔ انتخاب ها و دوراهی های سخت، عمل کردن یا نکردن به اخلاق، زنده نگه داشتن و پاسداشت انسانیت و در آخر از خودگذشتی و فداکاری های دو کاراکتر اصلی فیلم و عینی کردن چگونگی انجام اقدامات لازم و کنشهای قهرمانی توسط همین پروتاگونیستهای مهجور اثر در میان همین بحبوحه آتشسوزی بزرگ جنگلیست. فیلمی پر فرازونشیب و ملتهب اما انسانی که لحظات نفسگیری در آن رقم میخورد و در ادامه سفری نفسگیر در میان یکی از بزرگترین آتشسوزیهای جنگلی آمریکا، جایی که یک راننده اتوبوس مدرسهٔ فداکار و یک معلم دلسوز برای نجات ۲۲ کودک از آتشسوزی نهایت تلاششان را می کنند.
«اتوبوس گمشده» با دقت و ظرافت قابل توجهی تمامی ویرانی هایی که طبیعت با بی دقتی و سهل انگاری های انسانی رقم زده است را در قاب صفحهٔ نمایشگر پدیدار کرده و تصویری قدرتمند و باورپذیر از آنچه ساکنان پارادایس و کانکو و… واقع در ایالت کالیفرنیای آمریکا در آن روز دلخراش در طول آتشسوزی کمپ ۲۰۱۸ تحمل کردند، ارائه میدهد.

اما دوربین تا چه حد در سینما شدن تمامی این اتفاقت حادث شده و لحظات تلخ به وقوع پیوسته موثر عمل می کند؟
تکنیک جلوههای ویژه بصری و جلوههای میدانی در اثر به طرز حیرت انگیزی در بازسازی و خلق فضای دهشتناک آتشسوزی اسبق موجود موفق عمل کرده است و فی الواقع واقعی به نظر می رسد. این گونه که در هر سکانس مشخص و اگر بخواهیم حق مطلب را ادا کنیم حتیٰ در تمامی تک پلان هایی که در آن عنصر آتش به چشم می خورَد حضور آتش و خطرهای احتمالی اش را باور می کنیم و به بیان هنری و البته به لحاظ استعاری در سکانس های انتهایی به قدری درام لحظه و کشمکش تصویر و تعلیق موجود در ساختار و بافتار، در فضا و تاروپود اثر اوج می گیرد که حتیٰ می توان گفت که گرمای آتش هم تا حدودی لمس شدنی ست و گویی در کنار آن بوی دود درختانی که آتش گرفتند هم به مشام میرسد.
اما استفاده از تکنیک دوربین روی دست در نتیجهی آن لرزش های بی مورد تصویر به جهت ایجاد لحن مستندگونه به قصد تولید احساس واقعگرایانهتر در ساختار اثر _گویی کل وقایع فیلم به صورت زنده ثبت و ضبط شده_ با انگیزهٔ درگیری هرچه بیشتر مخاطب با فیلم تحت عنوان یک بینندهی حاضر و ناظر و یا شخصی که در آن شرایط و موقعیت حضور دارد و همچنین در ظاهر با نیّت نزدیکی و همراهی بیشتر با شخصیت اصلی فیلم (کوین) و یا نشان دادن تشویش، آشفتهحالی و به طور کلی درونیات او، شاید به طور کلی کمی به باورپذیری ما کمک کند اما از همان ابتدا موجب کلافگی، سردرد و خستگی چشمهای تماشاگر می شود.

کارگردانی و دوربین در یکی از سکانس های انتهایی «اتوبوس گمشده» بی نظیر است؛ رانندهی اتوبوس مدرسه کوین/متیو مککانهی که خودش در این منطقه به دنیا آمده و تمامی مسیرهای میانبر را بلد است پس از پیمودن مسیری طولانی علاوه بر بهره بردن از تجربه با استفاده از هوشمندی و ذکاوت ذاتی اش اتوبوس را در مسیری جاده ای به همراه بچه های مدرسه و معلمشان به منطقه ای در میان کوه و جنگل می برد تا به این طریق تا جای ممکن از گزند آتش در امان باشند؛ اما دوربین در این لحظهی خاص چه می کند؟ کات. در نمایی عجیب اما کارآمد دوربینی را میبینیم در حالت سیّال و دوّار توأمان با هم در میان دود و آتش در حال پیشرویست؛ با توجه به گسترش آتش این نوع حرکت دوربین به طریقی ناخودآگاه تداعی کنندهی پیشروی آتش برای مخاطب است و انگار که این دوربین آتش است که دنبال اتوبوس می گردد تا همگی آن ها را با هم بسوزاند.
دوربین نه فقط دال خطر و هشدار بل که دال حضورمندی خود آتش می شود! انگار که حالا آتش جان دارد و از خود بی خود شده و با یک مدل قلدری غالب و جنونی غیرقابل مهار رد پای اتوبوس را دنبال کرده و حضور افراد داخل اتوبوس را بو می کشد، تا جان همگی را بستاند! و بدین سان آتش از پس دالمندی، هویّتمند شده و تبدیل به کاراکتر می شود؛ آتشی که در عالم ابژه ماهیت و وجودیت اش بر مبنای سوختن و سوزانیدن پایریزی شده و صفاتش به مثابه ذاتش است و بر مبنای همان هم تعریف می شود و جالب این است که در اینجا هم وضعیت همان گونه است و همان گونه تعریف می شود اما با یک تغییر کوچک که تفاوتی بزرگ را رقم میزند و آن به کار بردن همین چند نمای کوتاه از حرکت درست دوربین در دل این آتشسوزی مهیب و هولناک است و به این طریق آتشی که عملاً جان ندارد حال در منطق جهان این اثر جان گرفته و گویی روحی جهنمی در آن ظهور و حلول می کند و پدیدار می شود و این گونه همه چیز را با بی رحمی و قساوتی زایدالوصف میسوزاند و به خاکستر تبدیل میکند.
این چگونه سوزاندن همه چیز توسط همین آتش است که در سینما مهم است که دوربین با کارگردانی قابل توجه و خلاقانه اش در انتها به این مهم دست پیدا می کند.

در رابطه با فیلمنامه و شخصیت پردازی ها:
روند و سِیر کلی فیلم رو به جلو ست و طولی و نه عمقی و عرضی؛ به واسطهٔ سرعت بی مورد موجود در آغاز، فیلم فرصت تاثیرگذاری حسی لازمه و همچنین عمیق شدن و شناسایی درونیات کاراکترها را به تماشاگر نمی دهد، چرا که فیلمنامه از ابتدا با پرتاب رگباری حجم زیادی دیتا تحت عنوان معرفی جهان اثر و همچنین معرفی کاراکترها به خصوص تمرکز ظاهری بر روی کاراکتر کوین اما در واقع جامپ زدن از او و زندگی اش به مخاطب مجال سمپاتی را نداده و همراهی را از مخاطب دریغ می کند.
بار فیلم روی دوش متیو مک کانهی ست و در ظاهر کاراکتر اصلی فیلم او می باشد اما بر خلاف باور عموم فیلم حول محور دو کاراکتر در حال گردش است. کوین که رانندهی اتوبوس است و ری که مسئول و فرماندهٔ آتشنشانی ست.
«کوین» با بازی [متیو مک کانهی] از ابتدا به ساکن در مضیقه قرار گرفته و می بینیم که پدری مجرد است که تنها یک پسر دارد که از او متنفر است و مستقیماً به او می گوید که:”آرزوی مرگش را دارد” و همینطور که در خانهٔ مادر مریض و ناتوانش زندگی می کند از او هم مراقبت می کند. او نقش پدری آسیب دیده را بازی می کند که همسرش رهایش کرده است و در این بین در تنگنای مالی هم قرار گرفته و شغلش هم که راننده اتوبوس مدرسه است کفاف امورات و خرج های زندگی را نمی دهد. بدبختیهای کوین یکی دو تا نیست و حتی سگش هم مریض احوال است و در وضع خوبی به سر نمیبرد.
این حجم از بدبختی های کوین همه در کمتر از بیست دقیقهٔ آغازین فیلم نمایش داده می شود و مجال تنفس را به مخاطب نمیدهد و به نحو پس زننده ای اگزوتیک جلوه می کند.
اصلاً به چه منظور کاراکتر فیلم تا این حد بیچاره و مفلوک است؟ لزوم این اندازه گرفتاری و بیچارگی کاراکتر اصلی در چیست؟ اصلاً ابتدای فیلم را به کل حذف کنید چه چیزی از دست می رود؟ هیچ چیز! فیلم دربارهٔ یکی از بزرگترین آتش سوزی های آمریکاست و خط داستانی و روایت قصه عملاً با یک اتوبوس و راننده اش و بچههای مدرسه هم به نحو احسن جلو میرفت. حتی فیلم می توانست درست از میانهٔ آتش سوزی شروع شود و باز هم ما چیزی را از دست نمی دادیم.
فیلمنامه اضافات بسیار دارد و همین امر یعنی سرعت در نشان دادن زندگی کوین باعث شده که ما نه با کوین آن اندازه که باید در آغاز سمپات شویم و نه بهتر او را بشناسیم! ما با کوین از سر انتخاب های اخلاقی و اَعمال انسانی ای که از وی سر میزند نزدیک می شویم و نه بازی اگزجرهٔ او همراه با اشک هایی که در آغاز فیلم میریزد.
ما دغدغه، ترس و وحشت کوین را در مقابل دلاوی و شجاعتی که از میانه تا انتهای فیلم در شرایط سخت به خرج میدهد شناسایی می کنیم و به همین دلیل هم به او سمپات می شویم. کوین دغدغهٔ انسان دارد و جان آدمیزاد برایش مهم است.
به هر روی فیلم در ابتدا به خصوص در نمای معرفی ضعیف عمل می کند و باید گفت که ضعف اساسی فیلم در فیلمنامه و شخصیت پردازی هاست. [مری لودویگ] هم که نقش معلم مدرسه را بازی می کند به همراه [یال واسکوئز] در نقش «ری» که فرماندهٔ آتشنشانی ست و مسئولیت خاموش کردن آتش را بر عهده دارد پا را فراتر از یک تیپ نمی گذارند و تبدیل به کاراکتر نمی شوند. هر چند بازی یال واسکوئز گیرا و اندازه است اما او هم در نهایت یک تیپ آتشنشان باقی می ماند.
نکتهٔ دیگر این که فیلم دو داستان را روایت می کند؛ یک روایت کوین که رانندهی اتوبوس است و یکی دیگر داستان ری است که از مقامات آمریکایی ست که مسئولیت مهار و خاموش کردن آتش را عهده دار است.
به طرز عجیبی این دو داستان در عین داشتن یک موضوع مشخص و واحد به یکدیگر گره نمی خورند و هیچ رودررویی و تقابلی صورت نمی گیرد. در آخر روایت کوین با انجام عملیات قهرمانی اش به سرانجام می رسد اما روایت و سرگذشت ری و تیمش به دست فراموشی سپرده می شود.
فیلم در نشان دادن مسئولیت پذیری تمامی افراد در فیلم به طور اخص تلاشی بسیار انجام داده است. از کوین که راننده اتوبوس است گرفته تا روبی رئیس کوین که مسئول شیفت ها و رئیس راننده های دیگر مدارس است تا ریِ آتش نشان و معلم مدرسه؛ همگی آن ها تا پای جا تا آخرین نفس ایستادگی می کنند و دست از تلاش بر نمیدارند.
به عنوان جمع بندی پایانی دو نکتهٔ مهم و مثبت فیلم این است که : ۱- فیلم با تمامی نقاط قوت و ضعف خود امکان تجربهٔ آتشسوزی، گرفتاری در آتش و رهایی از آن را برای بیننده فراهم می کند و باعث می شود نفس ها را در سینه حبس شود.
و ۲- این که خوشبختانه فیلم سیاسی نمی شود و در هیچ بازی و یا جریانی خاص نمی افتد هرچند در بخش هایی ضعیف و یا کم توان اما در آخر با همهی این تفاصیل این رویداد طبیعی و روایت تلخ را به تصویر می کشد به بیان سینمایی آن می پردازد. «اتوبوس گمشده» در ابتدا شاید با دوربین لرزان خود باعث کلافگی و خستگی چشم بیننده شود اما از میانهٔ مسیر تا انتها لحظات سخت و نفسگیری را به ارمغان آورده که نباید از آن ها غافل شد.



