لطفا شکیبا باشید ...
صفحه اصلی > ضد یادداشت > نقد > : تمامیت اثر، فدای توصیه‌ای بهداشتی! | ضدیادداشتی بر فیلم استیو – ۲۰۲۵

تمامیت اثر، فدای توصیه‌ای بهداشتی! | ضدیادداشتی بر فیلم استیو – ۲۰۲۵

| «تمامیت اثر، فدای توصیه‌ای بهداشتی!»
| ضدیادداشتی بر فیلم «استیو / ۲۰۲۵»
| کارگردان: تیم میلانتس
| نویسندهٔ این متن: پـدرام روحـی
| نمرۀ ارزشیابی: ۱ از ۴

فیلم «استیو» اثری اقتباسی ای ست که با نیّت دفاع از حقوق مردان و همچنین سلامت و بهداشت روان مَرد ساخته شده اما به طور اخص در تصویر تا حدود زیادی به دام دو مؤلفه «شعار و تبلیغ» هم افتاده است، چرا که سفارش های غالب جریانات حزبی انگلیس و بریتانیای امروزی فازغ از چیستی موضع شخصی فیلمساز خواهان چنین تِم‌ها، رویکردها و خط مشی در اغلب آثار به خصوص سینمایی هستند. فیلمی که در ظاهر هیچ کاری جز ترویج سطحی و شعاری کمکیاری اجتماعی آن هم در لفافهٔ زیرمتنِ تبلیغی ای که پهلو به ووکیسم سمی می زند و از قضا مدنیت جوامع روز را هدف گرفته است، ندارد. این فیلم توسط [تیم میلانتس] بر اساس رمان «Shy» نوشته‌ی [مکس پورتر] ساخته شده است.

از متن تا اجرا


اما فیلم Steve/استیو اثری اقتباسی ست که به جنس روایت متن اصلی هم پایبند نبوده و با تغییر زاویه‌ی دید از «Shy» به «Steve» به متن مکتوب مرجع هم پشت کرده و دست به یک مدل اقتباسی آزاد زده است. استیو فیلمی ست که تحت عنوان اقتباس آزاد از نظر روایی در میانه این سِیر قرار می گیرد و مشخصاً بلاتکلیف است و لنگان و خیزان قصه اش را به تصویر می کشد؛ همان طور که دوربین سردرگمش هم فی مابین پی.او.وی استیو و شای قرار می گیرد. دوربین بینابینی فیلم با چرخش و سوییچ کردن ها و رفت و برگشت های پی در پی از استیو به شای، در ابتدا تا حدودی خوب عمل می کند اما در آخر ناکارامد بودنش در روایتگری و عمیق دادن به هر دو کاراکتر و گمگشتگی اش را به نحو برجسته ای اثبات می کند. در فیلم دو دوربین وجود دارد: ۱- دوربین مستقل فیلم ۲- دوربین تیم مستندساز. اما کارکرد دوربین تیم مستند‌ساز در اثر چیست؟
آن دوربین صرفاً جنبهٔ شوآفِ خلاقیت کار کارگردان را عهده دار است و با دوربین اصلی فیلم سینک و هماهنگ می شود تا مخاطب را با اثر بیشتر آشنا کند، یعنی یک دوربین صرفاً در یکی از اتاق های این مدرسه کاشته شده است تا در قالب تهیهٔ مستندی از این مدرسهٔ بازپروری حال این تیپ ها را به ما معرفی کند. اما توجیه این که یک گروه کارگردانی به این مدرسهٔ بازپروی آمده اند که فیلم مستندی تهیه کنند تا مشخص شود پول مالیات مردم کجا خرج می شود یک شوخی است و توجیه قانع کننده ای برای بیننده نیست. ضمن این که ایجاب لحاظ دو دوربین مستند و سینمایی در کنار یکدیگر تا انتها مشخص نمی شود پس می توان این طور برداشت کرد که دوربین مستند تنها به جهت خواست کارگردان در اثر وجود دارد تا هر وقت که خواست به هر جایی سرک بکشد و استفاده ای غیر دراماتیک از عناصر داخل فیلم ببرد و نه لزوم درون متنی و ایجاب فیلمنامه ای که کارکردی اصولی و باورپذیر داشته باشد.
خود موضوع دوربین روی دست هم معضل اساسی دیگری ست که موجب سرگیجه و خستگی چشم های تماشاگر می شود. انگار که هر فیلمِ روزی، تحت عنوان درام اجتماعی با برچسب هایی مثل روانشناختی، مفهومی و… مجاز به استفاده از تکنیک دوربین روی دست می باشد و دیگر نباید از دوربینی ایستا استفاده کند.

کیلیان مورفی در نقش استیو


یک خطی داستان این است که استیو مدیر یک مدرسه‌ی بازپروری ست که از به دارالتادیب فرستادن چند پسر نوجوان بزهکار جلوگیری کرده است. اما به چه دلیل؟ انگیزه‌ی استیو از این کار چیست؟ چرا استیو از این پسران با چنین رفتارهای ناشایستی دفاع می کند؟ هیچ چیزی از این روابط و کشمکش های درونی استیو را در تصویر نمی بینیم و دلیل هیچ کدام از تصمیمات او مشخص نیست. آیا این پسران از بد روزگار کارشان به این جا کشیده شده؟ یا خیر؟ آیا واقعا انسان های خوبی هستند که یک بار کار خطایی ازشان سر زده؟ طبق گفته های خود پسران اینطور نبوده و نیست!

نکتهٔ مهم بعدی این که اسم فیلم استیو است اما ما اپسیلونی خود استیو را نمی‌شناسیم و به او و درونیاتش هم نزدیک نمی‌شویم؛ چرا که اصلاً درونیاتی وجود ندارد! استیو ماکتی تو خالی ست، این که فردی در فیلمی دائماً تقریباً هر ۵ دقیقه یک بار قرص اعصاب بالا بیاندازد و انواع مشروب‌ها و مُسکن های جاساز شده اش در جای جای مدرسه از زیرزمین گرفته تا پشت ماشین لباسشویی را بیرون آورده و استفاده کند و با توپ تنیس سعی در برطرف کردن تریگرهای بدنی ناشی از بیماری فیبرومیالژیا اش کند، نمی دهد شخصیت! همهٔ این ها ظاهر کار است و بیرونی هرچند درست اما پسینی ولی شخصیت پردازی اینگونه نیست؛ تا درونیات کاراکتر را شناشایی نکنیم و با جان و فکر و ذهنش آشنا نشویم، انگیزه ها و نیّاتش را شناسا نکنیم کاراکتری خلق نمی شود و آن نقش در بهترین حالت در حد یک تیپ باقی می مانَد، شخصیت درست مثل هر انسان دیگری که می بینید باید جان داشته باشد و خصوصیات آدمیزادی داشته باشد و دلیل کنش های رفتاری اش مشخص باشد؛ به همین دلیل خشم و فریاد استیو در زیرزمین مدرسه و نفرتش از خود به واسطهٔ باجی که به میلش می دهد هرچند قابل شناسایی اما باورپذیر نیست و نه تنها در تصویر در نمی‌آید بل که همراهی برانگیز هم نیست! ما از رنج یک انسان به طور کلی ناراحت می شویم از رنج استیو هم ناراحت می شویم اما رنج او رنج ما نمی شود چون که با نقش به واسطهٔ خلاء شخصیتی اش همدل و هم مسیر نمی شویم، به این دلیل که نه انگیزه مشخص است نه هدف و هنگامی که علاوه بر ذکر این موارد دلیل انجام رفتار و یا کنش خاص کاراکتری در اثر مشخص نباشد همراه شدن با او به امری غیرممکن تبدیل می شود. با این تفاسیر دلیل این قرص خوردن ها و این حجم از شرب خمر استیو چیست؟ استدلال، توجیه، هدف و انگیزه اش از کمک کردن به این بزهکاران نوجوان چیست؟ تقریباً هیچ پاسخ منطقی و قانع کننده ای برای هیچ کدام از سوالاتی که کمی‌ بالاتر مطرح شد وجود ندارد!

استیو

دوربین در کل فیلم قصد دارد به ما نشان دهد تمامی این پسربچه هایی که برچسب “بزهکار” روی پیشانی شان مهر شده انسان هایی هستند که اول از همه در حق خودشان ظلم شده و اگر درست تربیت می شدند و بستر مناسبی برایشان فراهم می شد همگی شان به انسان های خوبی تبدیل می شدند اما دست تقدیر، زیستن در خانواده هایی پر از مشکل، محیط و جو نامناسب مانع درخشش و شکوفایی این پدیده های نابغه شده است؛ شاید واقعاً هم اینگونه می شد، همان گونه که می بینیم شای در نقاشی و طراحی استعداد دارد و جوی در رپ و هیپ هاپ و بچه های دیگر هم همین طور. در آخر تلاش بقیهٔ کارکنان مدرسه و شرافت کاری شان هم ستودنی ست.
در حالت کلی فیلم سعی در نشان دادن معضلات و مشکلات مردان و دغدغه‌های پسران دارد اما اثر تا چه اندازه در این زمینه موفق است؟ آیا فیلم در نهایت بر علیه موضع و نیّت خود نمی شود؟ تصویر چه می گوید؟
استیو قهرمان فیلم است که خودش با مشکلات شخصی و درونی زیادی دست و پنجه نرم می کند و همچنین سعی در برطرف کردن مسائل، اصلاح و تربیت و در آخر بازپروری و شکوفایی چند پسربچه‌ی خلافکار دارد. اما از دید روانکاوی انگار به این دلیل که نمی تواند به خودش کمک کند به دیگران کمک می کند، کمک کردن استیو به دیگران نمودی تغییرشکل پیدا کرده ای از کمک کردن به خودش است. اما استیو پروتاگونیستی ست که کنش قهرمانی خاصی هم در طول فیلم از او نمی بینیم، قهرمان قرصی و دائم الخمری که توانایی و بنیهٔ کمک کردن به دیگران را آنطور که باید و شاید ندارد هرچند سعیش را می کند اما در حقیقت امر موفق نیست. خب سوالی که پیش می آید این است که اصلاً این فیلم بر چه اساس و برای چه ساخته شده؟ این که شخصیت اصلی و قهرمان فیلم یک‌ مرد ضعیف النفس مفلوک باشد که فاقد هر نوع کنش قهرمانی ست و دست بر قضا تمامی خلافکاران فیلم هم پسران هستند و در حالت کلی جنس مذکر در فیلم یا ضعیف است یا خلافکار و متجاوز ‌و یا دزد و دیلر مواد حال آیا این موضع در دفاع از مردان است؟ یا علیه مردان؟ آیا به نظر نمی آید ایدئولوژی ای خاص پشت ساختن این فیلم وجود دارد؟

یک نکتهٔ مهم دربارهٔ شای:
در ابتدا شای را می بینیم که یک سنگ را بر می‌دارد و به استیو هم نشان می‌دهد. کات. جلوتر می بینیم که گروه کارگردانی به داخل اتاق شای رفته و با کوله باری پر از سنگ مواجه می شوند و آن را قاب می گیرند، در همین جا متوجه می شویم شای سنگ های زیادی را جمع می کند از جمله همان سنگی که به استیو نشان می‌دهد. کات. در انتها شای را می بینیم که با همان کوله پشتی به داخل دریاچه‌ی پایین مدرسه می رود ‌و قصد خودکشی دارد، دوباره دیتایی جدید به دست می آوریم این که شای تمامی آن سنگ ها جمع کرده تا خودش را در آب خفه کرده و بکشد.
از نگاه کارگردان هر سنگی که شای جمع می کند نماد هر سختی و مشکلی ست که ا‌و در حال دست و پنجه نرم کردن با آن است. در انتها هم شای با آن کوله باری از سنگ که به دل آب و برکه می زند هم نمادی از تمامی مشکلاتی ست که در حال خفه کردن اوست. و جالب این که شای خود را خفه نمی کند و از آب بیرون می آید و با همان سنگ ها شیشه های مدرسه را پایین می آوَرد؛ خود این پروسه و سِیر با تمام استعاره بازی های نمادین سطحی و شعاری اش حاکی از یک مدل درمان است و یک قدم رو به جلو برای این مدرسهٔ بازپروری؛ این که شای خودش را نکشت اما با همان سنگ هایی که قرار بود عامل مرگش شوند، تمامی شیشه ها را شکست خودش پیشرفت بزرگی ست اما دلیل این خودکشی نکردن تاثیر مثبت رویهٔ این مدرسه بوده؟ یا انگیزهٔ شخصی خود شای؟ آن هم نه به قصد و نیتی خیر و رو به جلو بل که شاید با نیتی شوم و رو به عقب، شاید به قصد انتقام و یا کارهای فجیع و شنیع بدتر! چرا که انگیزهٔ انتقام از مادر و ناپدری اش در او وجود دارد، اما این ها هیچ کدام در تصویر به طور دقیقی مشخص نمی شود. و این گونه تمامی این سِیر بدل به یک سِیر نیمه کاره و روندی ناقص می شود.

استیو و شای


اثر در ابتدا هم به نحو خوب و قابل قبولی قصه را شروع می کند و با نشان دادن تصویری از استیو و شای سعی در ساختن رابطهٔ معلم شاگردی بین اسیتو و شای دارد؛ رابطه‌ای که هم دلسوزی پدرانهٔ اسیتو را در دل خود دارد و هم شیطنت های سرکشانهٔ یک پسر متمرد اما افسرده حال را در کنه ابعاد وجودی اش. دوربین با نماهای لانگی که از محیط مدرسه می گیرد سعی در شناسا کردن مدرسه برای ما دارد و با معرفی تیتروار بقیه‌ی نقش ها سعی در ساختن نسبت بین آدم ها و محیط و خلق فضا دارد که تا حدود خیلی کمی در این زمینه موفق است.
یک کارگردانی خوب هم در اثر وجود دارد آن هم لحظه ای ست که استیو به خواب رفته و شای قصد خودکشی دارد. شای به سمت دریاچه می رود و تصویر استیو روی پنجره افتاده و شای از تصویر به خواب رفتهٔ اسیتو عبور می کند! انگار که حتی او هم نمی تواند مانع از قصد و نیت خودکشی شای بشود.

برای جمع بندی نهایی همین بس که اثر به جای بررسی در دل درام، آسیب شناسی دقیق و ارائه دادن راهکار های اساسی اما سینمایی صرفاً رواشناسی زرد و مشاوره‌های بی اثر را تبلیغ می کند و با توصیه های بهداشتی ناکارآمدی که در انتها به مخاطب روا می دارد می گوید اگر احساس می کنید دچار مشکل روانی شده اید با مددکاران اجتماعی تماس بگیرید! اثر ایده‌ی مرکزی واحد و مشخصی ندارد و با سوییچ از نگاه شای به استیو و بالعکس فرصت و مجال عمیق شدن و نزدیکی را از مخاطب دریغ می کند و در نهایت فیلم هرچند در ابتدا خوب ظاهر می شود اما در آخر همه چیز را از دست می دهد.

استیو و شای (2)
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید