| « کاریکاتوری ژاژخا از فاوست! »
| یادداشتی بر فیلم « فاوست / ۲۰۱۱ »
| کارگردان: الکساندر سوخوروف
| نويسندهٔ این متن: پدرام روحـی
| نمرهٔ ارزشیابی: بی ارزش
در آثار اقتباسی سینمایی اکثراً دست سازندگان فیلم از یک سو باز و از سویی دیگر بسته است. باز و آسان از این حیث که منبع در اختیار است، بسته و سخت از این بابت که به تصویر کشیدن همان متن مکتوب و سینما کردن قصهٔ پرفرازونشیب _ در این جا منظور «فاوست» _ به نحوی که حق مطلب به نحو احسن و اکملی ادا شود کار چندان راحتی نیست و بعضاً در بسیاری موارد هم مثل همین مورد اخص امری محال و ناشدنیست.
به خصوص اگر فیلمسازی با اینچنین رویکرد بدوی و دیدگاه مرتجعانهای نسبت به یک شاهکار ادبی بخواهد اثر بی همتای [گوته] را به زبان سینما ترجمه کرده و روی پرده نمایش دهد.
در رابطه با این کار سوخوروف هم باید اذعان کرد که درک کارگردان از کلیت داستان و قصهٔ «فاوست/گوته» به قدری سطحی و نازل است که نمیتوان گفت این فیلم حتیٰ اثری اقتباسی است! به طوری که این فیلم بیشتر شبیه به یک شوخی مضحک و با فاوست میمانَد تا اقتباس و یا حتیٰ برداشتی آزاد از آن.
خوانش فاوست و بعدتر از آن به ترتیب فهم، درک و هضم پیچشهای داستانی و مسائل فلسفی-اخلاقی موجود در متن و بافتار اثر با توجه به گفتار ادبی منحصربهفرد گوته به خودی خود کار سخت و دشواری ست که نیازمند عمیق شدن و کاویدنی دقیق و اصولی در این نمایشنامهی تراژیک است؛ اما در پلان به پلان این ماقبل فیلمی که هرگز هم سینما نشده، ردپای فهم نکردن فاوست توسط کارگردان به روشنی روز مشخص و محرز است.
به نظر میرسد جناب کارگردان صرفاً یک گزارهی تک خطی و نه حتیٰ یک پاراگرافی دربارهٔ فاوست شنیده و سپس همان شنیده های نصفه و نیمه اش را ساخته و نتیجه اش هم تبدیل شده به یک فیلم ملالآور، بی سروته که البته هیچ نسبتی هم با ماجرای فاوست حقیقی ندارد.
داستان اصلی فاوست نبرد بین خیر و شر است که در نهایت منتج به معاملهای به شدت خاص و متعین بین فاوست و مفیستوفلس می شود که عملاً یکی از مهمترین نقطه عطف های اثر است، اما ما در این فیلم نه کوچکترین خیری میبینیم و نه هیچ گونه شَری و نه حتیٰ معاملهای که بخواهد به درام برسد و یا تغییر و تحولی در شخصیت پدید بیاورد! آن لحظه ای هم که در فیلم، جناب فاوست زیر نامه را با نوک انگشت خونی اش امضا می کند هم صرفاً یک شوخی و ادابازی مضحکی بیش نیست که هیچ گونه کارکردی هم ندارد و مطلقاً دراماتیزه نمی شود؛ این نما صرفاً هست چون در متن مکتوب هم وجود دارد و کارگردان میخواهد که مثلاً به متن اصلی پایبند بماند پس این نما را به بدترین وجه ممکن با نهایت بی میلی در اثرش می گنجاند تا صرفاً رفع تکلف کرده باشد.
هیچ یک از افراد داخل فیلم ساخته نمی شوند و نسبت ارگانیکی بین هیچ کدامشان برقرار نمی شود. کاراکتر دکتر فاوست در حقیقت امر فردیست عالم، دانا و خردمند که تقریباً به تمامی علوم اِشراف دارد که به پوچی رسیده و در آستانهی خودکشی است اما در این فیلم فاوست یک تیپ لمپن و کودن است که کوچکترین شباهتی به یک فرد دانا و یا حتیٰ دکتر را ندارد و حتیٰ انگیزههایش هم مشخص نیست؛ او بیشتر به کاریکاتوری از فاوست شباهت دارد که مدام در حال یاوه گویی ست.
دوربین فیلم تنها ادا و اطوار دارد و به طرز احمقانه و آزار دهندهای بد و زننده است. مشخص نیست لزوم این حجم از کج و معوج کردن بی مورد نماها برای چیست؟! در بسیاری از نماها کارگردان با اعوجاج تصاویر سعی در نشان دادن مثلاً سوبژکتیو آدمکهایش را دارد اما مطلقاً در این زمینه موفق نیست!
برای جمع بندی نهایی باید گفت که این فیلم هرگز اساس نمایشنامهی فاوست گوته را به زبان تصویر درنمیآورد و در سینما کردن آن کاملاً ناموفق است.
✍️| نويسنده: #پدرام_روحی
🔘¦ #فاوست #یادداشت
