| نکاتی درباب هنریک ایبسن
واقعیت این است که ایبسن در سرزمینِ هنر، کوهی بلند نبود؛ کوهستان پرمنظرهای بود مرکب از ٣ قلهٔ سر به فلک کشیده:
قلهٔ اول؛ مربوط میشود به دورهٔ حماسی – شاعرانه سمبولیک آثار او که با براند و پرگینت به اوج میرسد. پس از اتمام پرگینت در ۱۸۶۷، ایبسن به عمد تصمیم گرفت از شعر به عنوان رسانهای تئاتری استفاده نکند. در نامهای به تاریخ ۱۵ ژانویه ۱۸۷۴ توضیح میدهد که چرا تصمیم گرفته است «امپراتور و گالیله» را به تحریر در آورد بنویسد: «میخواهم این احساس را در خواننده به وجود بیاورم که آنچه او میخواند چیزی است که حقیقتا اتفاق افتاده. ما دیگر در عهد شکسپیر زندگی نمیکنیم. در پی آنم که انسانها را تصویر کنم، و بنابراین به آنان اجازه نمیدهم به زبان خدایان صحبت کنند. »
بدین ترتیب دومین دورهٔ آثار او شروع میشود. دورهای که در آن به «زندگی معاصر»، به زندگیِ در جریان و به آن چه اصطلاحا «رئالیسم» خوانده میشود، توجهی جدی نشان میدهد و از حماسه و شعر فاصله میگیرد، اگر چه در تمام نمایشنامههای این دوره، لحظههایی هست که ما در آنها رودخانهٔ پنهان شهر را حس میکنیم که زیر سطح رویدادها جریان دارد. مهمترین آثار این دوره عبارتند از: «پایههای جامعه»، «عروسکخانه»، «دشمنمردم»، «اردکوحشی»، «خانم دریایی»، «هدا گابلر».
دورهٔ سوم کارهای ایبسن به حکم طبیعت که مرگ را ناگزیر میسازد، بسیار کوتاه است و فقط دو نمایشنامه را در برمیگیرد: «جانگابریل بورکمن» و «وقتی ما مردگان برخیزیم». او دراین دوره، بویژه در «جان گابریل بورکمن»، تجربیات دو دورهٔ پیشین آفرینش هنری خود را، که اولی ۱۹ سال و دومی ۲۸ سال طول کشید، درهم آمیخت و حقیقتأ به تعبير خود او که چهار سال بعد نوشت با سلاحهای جدید، در زرهی جدید ظاهر گشت و اثری آفرید آکنده از بدایع هنری و ریزهکاریهای استادانه تکنیکی. در واقع شاهکاری که اگر از بقیهٔ آثار این نابغه رفیعتر نباشد، به ضرس قاطع در ردیف بهترین آنها جای دارد.
طرح کلی «جان گابریل بورکمن» براساس داستانی شکل گرفته که ایبسن مدتها پیش در ایام دانشجویی اش در اسلو (که در آن زمان کریستیانا نام داشت) شنیده بود. در سال ۱۸۵۱ یک افسر عالی رتبهٔ ارتش متهم به اختلاس شد. او ابتدا این اتهام را بیپایه خواند، ولی بعد سعی کرد با شلیک تیر خودکشی کند – که نتوانست-. به چهار سال زندان با اعمال شاقه محکوم شد و وقتی از زندان بیرون آمد، کمی پیش از آن که ایبسن به اسلو برگردد تا به کارگردانی تئاتر بپردازد، خودش را در خانه حبس کرد و بقیهٔ زندگی را در کنج عزلت به غم و غصه گذراند، بیآنکه حتی قادر باشد با زنش همکلام شود.
بعدها، در سال ۱۸۸۰، افتضاح بزرگی در آرندال برپا شد: یک مدیر بانک پولهای مشتریان را اختلاس کرد و به زندان محکوم شد. ورشکستگی زیربنای موضوعاتی بود که همواره توجه ایبسن را بخود جلب میکرد؛ زیرا وقتی هفت ساله بود پدرش به همین درد مبتلا شده بود.
خاطره دردناک و تازهتری نیز نشان خود را بر نمایشنامه برجا گذاشته است. کمی پیش از آنکه ایبسن بورکمن را بنویسد یگانه پسرش، سیگورد، که ایبسن پیوستگی روحی عمیقی به او داشت، خانه را ترک کرده بود که ازدواج کند. خانه بیوجود او انگار خالی جلوه میکرده است.
و ایبسن وقتی این صحنه از نمایشنامه را مینوشته، گویی چنین احساسی داشته که فرزندش والدینش را ترک میگوید. مضمون جوانانی که در برابر تسلط والدینشان قد علم میکنند مدتها مورد توجه ایبسن بود. این مضمون را، در مثال، در «اردک وحشی» و «اشباح» نیز شاهدیم. مصیبت ازدواج بیعشق مضمون دیگری بود که ایبسن دائم به آن باز میگشت.
«کمدیعشق»، «ستونهای جامعه»، «عروسکخانه»، «خانم دریایی»، «هدا گابلر»؛ مضمون مردی که خوشبختی زنش یا معشوقش را فدای آرمان: یا جاه طلبی شخصی میکند. «براند»، «دشمن مردم»، «استاد سولنس معمار» و «وقتی ما مردگان برخیزیم» همین حال را داشت. ازدواج خود ایبسن، اگر چه مصیبت بار نبود، کم و بیش بیعشق بود و این احساس بر او غلبه داشت که با انتخاب حرفهٔ نویسندگی خوشبختی خودش و تا حدی خوشبختی زنش را قربانی کرده است.
مضمون «جان گابریل بورکمن»، که از این دیده و شنیدهها و سوابق ذهنی و هنریِ او مایه گرفته، به تعبير خود ایبسن «سرمای قلب» است. او همهٔ ابزارهای شناخته شدهٔ تئاتر را به کار میبرد تا نشان دهد که مردی بخاطر جاهطلبیهای شخصی و مخاطره جوییهای مالی-تجارتی عامداً چه به سر خودش و دو زنی میآورد که عاشقش بودند و آن دو زن نیز به نوبهٔ خود چه به سر خودشان و یکدیگر و نسل بعدی میآورند. حال آن تمایزهای شناخته شدهای که میان طرز بیان رئالیستی؛ سمبولیستی و اکسپرسیونیستی وجود دارند در «جان گابریل بورکمن» محو میگردد.
| نوشتهٔ مایکل مهیر، اینگا استینا