| «قربانی فیلمنامهٔ منقصت»
| یادداشتی بر فیلم «بازی ناجوانمردانه / ۲۰۲۵»
| کارگردان: شِین بلک
| نویسندهٔ این متن: پـدرام روحـی
| نمرۀ ارزشیابی: ۱ از ۴ (☆)
برخلاف روال همیشگی فیلم هایی با تم سرقت از بانک، این فیلم قاعده شکنی میکند و قصه اش را از میانهی ماجرای سرقت شروع می کند. در «بازی کثیف» با اکنشی طرفیم که عملاً روی شوک سوار است و شاید در ابتدا لحظاتی چند مخاطب را هم سرگرم کند اما از میانه به بعد با بحران های درون متنی اساسی ای رو به رو می شود.
لیمیت لحن کمیک موجود در اثر در آخر به لودگی میل می کند، بدین سان که جنس شوخی ها در ابتدا به گونه ای ست که از مخاطب اندک خنده ای میگیرد اما از میانه تا انتها به شوخی های دم دستی مسخره و مضحکی بدل می شود که دیگر حتی خنده دار هم نیستند! این روند رو به افول دُز خنده آور بودن شوخی های این اثرِ به هدر رفته، به دلیل شخصیت پردازی ضعیف و فیلمنامهی پر از حفره حادث می شود. نصفه نیمه شخصیت های فیلم به جز پارکر که کاراکتر اصلی فیلم هم است تقریباً همگی کودن و لمپن هستند! به نحوی که برای تماشاگر سوال پیش میآید این آدمک ها با این حجم از حماقت و لودگی شان چگونه و با چه اعتماد به سقفی دست به سرقت هایی تا این حد خطرناک و دشوار میزنند؟! و قبل تر از آن پارکر چگونه به آن ها اعتماد کرده و با چه منطقی آن ها را برای سرقت انتخاب کرده؟ چرا که سرقت نیازمند ذکاوت و هوش بالا، برنامه ریزی مطوی اما دقیق و ثمربخش و همچنین عکس العمل های برق آسا و فوری در لحظه است اما ما نه ذره ای هوشمندی قابل توجهی که به چشم بیاید، نه طرح ریزی مدون و نه حتیٰ واکنش های بجا و به موقعی از هیچ یک از تیپ های این اثر نمی بینیم! همگی این موارد یاد شده از حجم باورپذیری اثر به طرز فاحشی می کاهد و منطق جهان اثر را هم زیر سوال می بَرد! حقیقتاً در کدام جهان، در کدام سیاره با کدامین بُنمایهای تیمی متشکل از افراد کم هوش و بی نظم و بی برنامه ای دست به سرقتی چندصد میلیون دلاری می زند و موفق می شود؟
هر چند که هم اعضای تیم اول [پارکر] با بازی خوب و قابل قبول «مارک والبرگ» توسط خیانت یکی از اعضا که دختر جوانی به نام [زِن] است با بازی ضعیف «رُزا سالازار» نه تنها شکست را تجربه می کنند بل که به کلی نابود شده و همگی به جز پارکر کشته می شوند و هم اعضای تیم دوم در هر سرقت به نتیجه ای نمیرسند و ناکام باقی می مانند، به جز سرقت انتهایی که در همان هم عملاً باز شکست میخورند و همه چیز از دست می رود اما پارکر با رندی و زیرکی اش سهم خود و تیمش را به چنگ می آوَرَد. اما به طور کلی نه تنها در رئالیته بل که در دنیای خود اثر هم عملیاتی تا این اندازه سخت و پیچیده که نیازمند زمانبندی دقیق و بسیاری مؤلفه های دیگر است با مُشتی نفهم، ناگزیر محکوم و محتوم به شکست است! اما همین نفْس و نیّت انجام عملیات سرقت با چنین افراد ناشی و کارنابلدی که در بهترین حالت دزدهای خرده پایی بیش نیستند این علامت سوال را در ذهن بیننده پیش می آوَرد که پارکر چرا و چگونه به آن ها اعتماد می کند و با آن ها دست به سرقت میزند؟ مگر این آدم ها دارای چه خصوصیات خاصی هستند که افرادی دیگری را نمیتوان جایگزینشان کرد؟
نکتهٔ بعدی این که به طور دقیقی متوجه نمیشویم اصلاً این دوستان تازه و تیم جدید پارکر از کجا ظاهر می شوند تا با او همکاری کنند؟ پارکر این افراد را از کجا می شناسد؟ هیچ سبقه ای از هیچ کدام از اعضا نمی بینیم و مشخص نیست پارکر با آن ها چه و چگونه رفاقتی داشته!
در رابطه با نقش آفرینی ها و شخصیت پردازی هم باید گفت که بازی بازیگر ها از خود نقش جلوتر می ایستند؛ هم در رابطه با [مارک والبرگ] که نقش «پارکر» را بازی می کند این موضوع صادق است و هم در رابطه با [لاکیت استنفیلد] می توان اذعان داشت که بازی او هم از نقش «آلن گروفیلد» جلوتر است. هر دو کاراکتر که نقش های اصلی را عهده دار هستند ملات قوام گرفته و درون مایهی لازمه را به واسطهٔ فیلمنامهٔ ضعیف که هم پر از نقصان است و هم پر از عیوب ریز و درشت برای شخصیت شدن دارا نیستند برای همین کُمیت شخصیت پردازی شان می لنگد. به عنوان مثال پارکر در حین سرقت اول محبور می شود یک نفر را بکشد اما به نوعی پول دیه شخصی را که کشته به خانواده اش می دهد و یا جلوتر دیوار اتاق متل را خراب می کند تا پول و وسایل جاساز شده اش را بردارد اما مبلغ خسارت، هزینهٔ رزرو اتاق همچنین پول رسیدگی و پرستاری را به صاحب متل می دهد؛ این مدل رفتار ها نشان از مردانگی، روحیهٔ عدالت طلبی و شرافت او در عین اکت های ناشایست و قبیحی از قبیل دزدی، سرقت و قتل می دهد، ولی از این خصیصهی رحم و مروت پارکر در دل رفتارهای مذموم و نکوهیده اش که تا این حد روی آن تأکید می شود چه استفادهٔ دراماتیکی می شود؟ عملاً هیچ.

اما بازی مارک والبرگ و لاکیت استنفیلد به قدری خوب، اندازه و همراهی برانگیز است که جبران خلاء شخصیت پردازی نقش ها را کرده و جور تمامی آن فقدان ها و نقصان های فیلمنامه ای را می کشد، این گونه که هر دو بازیگر نقش هایشان را با بازی قوی و اکت های خوب خود جلو می بَرند. رابطهٔ دوستی و رفاقت بین پارکر و آلن هم سمپاتی برانگیز است اما ای کاش با فیلمنامهٔ منسجم تر، مهندسی شده تر و کم ایرادتری طرف بودیم تا این فیلم که تا این حد بالقوگی تبدیل به فیلم خوب شدن را داراست اینچنین با سر به زمین نمی خورْد و به هدر نمی رفت.
پوستر حرف زیادی برای گفتن ندارد اما تیتراژ قصه گو است و عنوان هم هرچند ساده ولی توضیح دهنده رویدادهای کلی اثر است، انتخاب و طراحی لباس ها به مانند آرایهگری صحنه های بازی عالی ست اما متأسفانه فیلم از داشته هایش استفادهی اُپتیکی نمی کند و به این طریق، تبدیل به یک فیلم معمولی متمایل به ضعیفی می شود که حتیٰ تا انتها وجه سرگرم کنندگی سینوسیِ دست و پا شکسته اش هم به محاق می رود.


